جدول جو
جدول جو

معنی کرسی خاک - جستجوی لغت در جدول جو

کرسی خاک
(کُ / کُرُ)
ماکیانی را گویند که از بیضه نهادن بازایستاده باشد. (برهان) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(پَ / پِ وَ خوا / خا)
کرسی دارنده. صاحب کرسی. خداوند کرسی، حاکم. (فرهنگ فارسی معین) ، بر تخت جلوس کرده. (ناظم الاطباء) ، منظم و برابر چنانکه حروف خطدر کتابت، اطاق یا ایوانی که سطح آن از سطح خانه و یا حیاط بلندتر باشد. (ناظم الاطباء).
- کرسی دار مجلس طور،کنایه از حضرت موسی علیه السلام است. (آنندراج) (برهان)
لغت نامه دهخدا
(کُ نَ / نِ)
اطاقی رو به آفتاب زمستانی برای کرسی گذاشتن. اطاقی که در آن کرسی گذارند به زمستان گرم شدن را. (از یادداشت مؤلف). شاه نشین در تالارها که معمولاً آنجا به زمستان کرسی گذارند. در قسمت بالای برخی از تالارها شاه نشین و اطاق مربعشکلی قرار دارد که به زمستان آنجا کرسی نهند
لغت نامه دهخدا
تصویری از کرسی دار
تصویر کرسی دار
تختدار اورنگ دار صاحب کرسی خداوند کرسی، حاکم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرسی خانه
تصویر کرسی خانه
جایی که در آن کرسی نهند
فرهنگ لغت هوشیار
از توابع شیرگاه واقع در منطقه ی سوادکوه
فرهنگ گویش مازندرانی
جایگاهی برای پرورش گاو نر
فرهنگ گویش مازندرانی