کرسی دارنده. صاحب کرسی. خداوند کرسی، حاکم. (فرهنگ فارسی معین) ، بر تخت جلوس کرده. (ناظم الاطباء) ، منظم و برابر چنانکه حروف خطدر کتابت، اطاق یا ایوانی که سطح آن از سطح خانه و یا حیاط بلندتر باشد. (ناظم الاطباء). - کرسی دار مجلس طور،کنایه از حضرت موسی علیه السلام است. (آنندراج) (برهان)
کرسی دارنده. صاحب کرسی. خداوند کرسی، حاکم. (فرهنگ فارسی معین) ، بر تخت جلوس کرده. (ناظم الاطباء) ، منظم و برابر چنانکه حروف خطدر کتابت، اطاق یا ایوانی که سطح آن از سطح خانه و یا حیاط بلندتر باشد. (ناظم الاطباء). - کرسی دار مجلس طور،کنایه از حضرت موسی علیه السلام است. (آنندراج) (برهان)
اطاقی رو به آفتاب زمستانی برای کرسی گذاشتن. اطاقی که در آن کرسی گذارند به زمستان گرم شدن را. (از یادداشت مؤلف). شاه نشین در تالارها که معمولاً آنجا به زمستان کرسی گذارند. در قسمت بالای برخی از تالارها شاه نشین و اطاق مربعشکلی قرار دارد که به زمستان آنجا کرسی نهند
اطاقی رو به آفتاب زمستانی برای کرسی گذاشتن. اطاقی که در آن کرسی گذارند به زمستان گرم شدن را. (از یادداشت مؤلف). شاه نشین در تالارها که معمولاً آنجا به زمستان کرسی گذارند. در قسمت بالای برخی از تالارها شاه نشین و اطاق مربعشکلی قرار دارد که به زمستان آنجا کرسی نهند